۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

اونجا به اینجا!

سلام...!

ببینم شما چقدر اهل سفر هستین؟ به نظر من زندگی خودش سفر از لحظه ها به لحظه هاست که چون خیلی ظریف و با آرامش اتفاق میفته برامون عادی شده و تغییراتی که پیش میاد و سفری که در اون هستیم رو خیلی موقع ها اصلا احساس نمی کنیم.

در هر صورت ما این وبلاگ رو چند سال پیش ساخته بودیم اما بالاخره (یا به قول خودم بله خره) امروز مقدر شد رسما از اونجا کوچ کنیم بیایم اینجا! چرا؟ خوب دیگه به چند دلیل که فکر نمی کنم دونستنش به حال کسی سودی داشته باشه.

از این حرفها که بگذریم امروز داشتم به مرگ فکر می کردم... به مردن و زنده شدن... شنیدین درباره آدمهایی که معتقدن یک بار مرگ رو تجربه کردن؟ به نظر شما مثلا اگر من یا هر کس دیگه ای بگه که مرگ رو تجربه کرده برای شما که خواننده یا دوست یا آشنا هستی هیچ موضوع مهمی که در افکار و عقایدت تاثیر بذاره تلقی می شه یا صرفا گاهی آدم از سر کنجکاوی یا تنوع دوست داره از این چیزها بشنوه؟

...

۲ نظر:

روزبه گفت...

اول که مبارکه که بالاخره کوچ کردی.

دوم این که احتمالا اولین عکس‌العمل من در مورد اون تجربه‌ی مرگ اینه که آیا واقعا طرف مرگ رو تجربه کرده یا «فکر می‌کنه» تجربه کرده؟

روزبه گفت...

از من سوال پرسیدی که از کجا بفهمم که آیا اون طرف واقعا مرده یا فکر کرده که مرده. در جواب باید بگم که نمی‌دونم. حتا تعریف مرگ هم اون قدری مشخص و واضح و کمی نیست که بشه به راحتی تعیین کرد که آیا یک موجود مرده یا نه.

اما اگه بخوام یه نظر سردستی بدم، باید بگم که به نظر من برداشت‌های ما تجربیات‌مون به مقدار زیادی وابسته و تحت تاثیر تجربیات گذشته‌ی ما هستن. برای نمونه، کسی رو فرض کن که همیشه شنیده که وقتی انسان می‌میره، روح‌اش از بدن‌اش جدا می‌شه و خودش رو تماشا می‌کنه. از دوست‌اش همین رو شنیده. از تلویزیون همین رو شنیده. دین و مذهب‌اش همین رو بهش گفته‌ان. همیشه هم همین توی ذهن‌اش بوده که مرگ این طوریه. این آدم ممکنه خواب ببینه یا در حالت نیمه بی‌هوشی باشه و چنین تصویری ببینه. دیدن این تصویر دلیل نمی‌شه که پس مرگ این طوریه و باز هم با شنیدن این که طرف چنین تصویری دیده، نمی‌تونیم نتیجه بگیریم که پس حتما طرف مرگ رو تجربه کرده.

یک مثال دیگه بزنم: کسی که خواب می‌بینه که یک دندون‌اش افتاده روی خاک. شنیدن این مساله برای من اول از همه این رو به ذهن می‌یاره که همچین کسی این موضوع رو قبلا شنیده که در ناخودآگاهش این رو در ذهن داشته که انسان ممکنه خواب ببینه که یک دندون‌اش افتاده و یکی از گزینه‌ها اینه که دندون‌اش رو خاک افتاده باشه. به نظر من کسی که با این خواب و تعبیر متناسب‌اش آشنا نشده، نمی‌تونه به راحتی خوابی با این جزییات ببینه.

نمی‌دونم منظورم رو رسوندم یا نه. خلاصه‌ی صحبت‌ام اینه که به نظر من اولین توضیح برای تجربه‌های متافیزیکی ما عمدتا اینه که در مورد این پدیده‌ها قبلا فکر کردیم و این احتمالات رو در ذهن داشتیم و در نتیجه وقتی که شرایط‌اش ایجاد می‌شه، تصویری دوباره از اون تجربه‌های قبلی رو تجربه می‌کنیم.