سلام...!
آدم جان...! مواظب باش "گم" نشوی در "روزمره" زندگی! اینها که می بینی، این چیزها که مرتب "توجه" ات را به آنها می دهی در "دل" اثر می گذارد و این "دل" "امانت" ی است که برای چیزهایی بس "بالا" تر و "به" تر به "تو" داده شده... "هدف" را "گم" نکنی چون چیزی که با تو "نمی ماند" حواست را پرت کرده! مراقب "خود" ات باش و "فراموش" نکن که این "لحظه" ها می گذرد و تو "می مانی" و "دل" ی که ساختی برای "خود" ...
"دل" را همچو "کودک" ی که پر از استعداد است و پر از انرژی ببین. آنچه برایش "خوب" است را به او بده و آنچه برایش خوب نیست را از او دور کن. مبادا لحظه ای بیاید که به خود بیایی و ببینی که "دل"، زیر "لحظه" ای که همچو ماشینی عبور می کرد "له" شد و این کودک وجودت دیگر جانی برای بودن ندارد... و مبادا هدف را فراموش کنی تا روزمره زندگی، "دل" را همچون کودکی که دوستی ناباب پیدا کرده از "حقیقت" "غافل" کند و در "غفلت" بزرگ شود مثل کسی که جز "وقت تلف کردن" چیزی نمی داند...
عادت بده این کودکت را تا "نگاه" و "توجه" اش به "حقیقت" باشد، آنچنان که گویا از همه "زندگی" برایش "هدف" ی جز خیره گشتن در "حقیقت" نیست... حتی اگر "حقیقت" را از پس "حجاب"ها گم کردی چشمانت را بر "گذشتنی" ها ببند تا "حقیقت" خود به یاری ات بیاید و در "دل" ات حلول کند و بدان که هرچه "گذشتنی" است شاید "سایه" ای از "حقیقت" باشد ولی خود، "بی شک" "گذشتنی" است.. و بسی "امیدوار" باش که "حقیقت" خود "مشتاق" رسیدن به "دل" ی باشد که "برای او می تپد" و در "انتظار" است تا به او خیره شود ...
عادت بده این کودکت را تا "نگاه" و "توجه" اش به "حقیقت" باشد، آنچنان که گویا از همه "زندگی" برایش "هدف" ی جز خیره گشتن در "حقیقت" نیست... حتی اگر "حقیقت" را از پس "حجاب"ها گم کردی چشمانت را بر "گذشتنی" ها ببند تا "حقیقت" خود به یاری ات بیاید و در "دل" ات حلول کند و بدان که هرچه "گذشتنی" است شاید "سایه" ای از "حقیقت" باشد ولی خود، "بی شک" "گذشتنی" است.. و بسی "امیدوار" باش که "حقیقت" خود "مشتاق" رسیدن به "دل" ی باشد که "برای او می تپد" و در "انتظار" است تا به او خیره شود ...
۳ نظر:
خوشحال شدم خوندم وبلاگت رو
از طرف فریبرز
یاد قدیما بخیر، همه چیز خاطره شد
قربان شما فکر کنم یا منظور خاصی داشتی و ما متوجه نشدیم، یا این که منظور خاصی نداشتی بلکه تازه جای کلید گیومه رو روی صفحه کلید پیدا کردی!
منظور که داشتم اما جسارت هم نمی کنم...
ارسال یک نظر