سلام...!
سالها پیش دوستی داشتم که به سرعت دچار تغییرات بنیادی در افکارش شد و به برکت خواندن کمی کتاب از صادق هدایت و نیچه و شاید البته پرسشها و اندیشه هایی که در ذهنش بازی می کرد و آنچه جامعه سیاست زده ایران در مقابل این ذهنیات به او می داد و نمی داد تبدیل شد به یک روشن فکر نا امید و منتقد معترض به اینهمه موهومات که به باورش مردم بدانها دل بسته اند.
یادم هست که یکبار سر کلاس معارف بحث بالا کشید و دوست ما گفت زندگی تکرار مکررات است. روزهایی که شب و شبهایی که روز می شوند و روزهای هفته که هفته ای یکبار تکرار می شوند و ماهها و فصل ها و حرکت تکراری زمین به دور خورشید و همینطور تولد ها و مرگ ها که می آیند و می روند و خلاصه اینکه ما در یک چرخه بسته گیر افتاده ایم و در این سرای تکرار مکررات با این افکار موهومی دل خود را خوش می کنیم...
و من آن روز و امروز بی استدلال یا با استدلال ایمان داشتم و دارم که در این جهان هیچ لحظه ای از لحظه ها تکرار لحظه ای دیگر نیست و در این جهان جز نو چیزی زاده نمی شود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر