سلام...!
سال نو و لحظه لحظه های نو مبارک... گرچه شاید نام سال ها و ماهها قراردادهایی باشند برای راحت تر کردن کار آدمها در اداره عمری که تنها یک بار تکرار می شود و هیچ دو لحظه اش مانند هم نیست. چه بسا لحظات پایانی اسفند ماه که همه تمام شدنشان را انتظار می شکند برای برخی مفید تر و پر فرصت تر باشد از بهار و چه بسا لحظاتی که به گمان اینکه مهم نیستند از دست می روند...
... و اما در این میان و در میانه زندگی به اصطلاح مدرن، ماییم و انبوه کارهای روزمره ای که گویا هیچ گاه تمام نمی شوند و ما را نه فقط در اندیشه انجامشان که در نگرانی تعداد زیاد کارها و زمان محدود نگه می دارد و نگرانی مدام برای کارهایی که عقب افتاده یا به زودی می افتند...
و من بی خیالم تا جایی که بشود! که سالهاست تماشاچی خودمم در لحظه هایی که کارها انبار شده و کارهای جدید هجوم می آورند. دلهره و اضطراب، اگرچه خوبند برای تحریک به تلاش بیشتر، اما خود گاه می شوند مشکل ... شاید راهش این باشد که تلاش کنی همیشه برای بد ترین اتفاق آماده باشی... شاید...